بستن

این مطلب را به دوست خود ارسال کنید

اطلاعات شما نزد پروتکل کوایمبرا کاملا محفوظ می باشد

شهادت نامه دیوراند بیانچینى

شهادت نامه دیوراند بیانچینى
چکیده این محصول : انتشار : 1399/09/15 0 نظر

این پست توسط آقاى دیوراند بیانچینى بیمار مبتلا به ام اس در گروه فیس بوک برزیلى پروتکل کوایمبرا به اشتراک گذاشته شده:

این پست توسط آقاى دیوراند بیانچینى بیمار مبتلا به ام اس در گروه فیس بوک برزیلى پروتکل کوایمبرا به اشتراک گذاشته شده:

"اولین حمله بیمارى من در سال 2005 در سن 23 سالگى بعد از سفرى که به همراه دوستانم رفته بودم اتفاق افتاد.

بعد از بازگشت از سفر در حس بینایى ام اختلال ایجاد شده بود ولى بعد از حدود یک ماه این علامت خود بخود برطرف شد.

من همواره بعنوان دروازه بان در تیم دانشگاه بازى کرده بودم. در سال 2006 کم کم نمیتوانستم توپ را بگیرم و به طرف عقب مى افتادم. احساس لرزش خفیفى در بدنم داشتم ولى فکر میکردم این علائم به دلیل استرس ناشى از درس و دانشگاه است.

در سال 2007 من کار جدیدم را شروع کردم. در یک روز زیبا در زیر آفتاب شدید من براى حدود پنج دقیقه هوشیارى ام را از دست دادم و وقتى به هوش آمدم، مجدداً بینایى در چشم راستم مختل شده بود. پس من از یک چشم پزشک وقت گرفتم و او بعد از معاینه به من گفت که مشکوک به ام اس است و مرا به یک متخصص مغز و اعصاب که پروفسور و رئیس بخش مغز و اعصاب در دانشگاه UNESP است، ارجاع داد.

بعد از انجام تستها و ام آر آى، بیمارى ام اس من تشخیص داده شد و پزشک متخصص مغز و اعصاب براى من کورتون و سپس داروى تزریقى آوانِکس بطور هفتگى تجویز کرد. روزِ بعد از هر بار تزریقِ هفتگى، از خواب که بیدار میشدم حالِ بدى شبیه به آنفلوآنزا و بدن درد داشتم، بنابراین تزریق را در آخر هفته که تعطیل بودم انجام میدادم. با وجود استفاده از داروها، کم کم راه رفتنم دچار اختلال شد، پاى راستم را هنگام راه رفتن بر روى زمین میکشیدم زیرا نمیتوانستم آن را بالا بیاورم. همکارانم که در کمپانى از بیمارى من بى اطلاع بودند، بابت راه رفتنم سر به سرِ من میگذاشتند و من در خلوتِ  خودم رنج میکشیدم.

حدوداً در سال 2010 مادرم در مورد پروتکل کوایمبرا شنید و سعى میکرد که مرا قانع کند که آن را شروع کنم ولى من مخالف بودم و معتقد بودم که این داروها جدیدترین یافته هاى پزشکى براى بیمارى ام اس هستند، تا اینکه در سال 2011 حمله دیگرى داشتم که باعث شد که تقریباً براى راه رفتن نیاز به عصا پیدا کنم و نمیتوانستم حتى مسافتهاى کوتاه را بدون توقف و استراحت براى به دست آوردن تعادل و نفس تازه کردن، راه بروم.

در همان زمان با متخصص مغز و اعصاب دیگرى مشورت کردم و او میخواست که به جاى آوانِکس، براى من کوپاکسون تجویز کند و در این موقع بود که با خودم فکر کردم که اگر این داروهاى شیمیایى نمیتوانند سیر بیمارى را متوقف کنند، پس ضررى ندارد که ویتامین دى را امتحان کنم و بنابراین از دکتر سِرجیو مِنِندِز، پزشک آموزش دیده پروتکل در ساوپاولو وقت معاینه گرفتم و نهایتاً در سال 2013 درمان با پروتکل کوایمبرا را شروع کردم. آخرین حمله بیمارى من در سال 2014 بود و از آن زمان به زندگى عادى بازگشته ام، دیگر راه رفتن و تعادل من طبیعى است و کسانى که من را نمیشناسند حتى نمیتوانند تصور کنند که من مبتلا به این بیمارى هستم."

نظرات

captcha Refresh

به این مطلب امتیاز دهید

تعداد کل امتیازات این مطلب 0